یه چیزایی را درست که درک نمی کنم..... و...ای کسانی که ایمان آورده اید,بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید, نمی خواهید بیاندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید, اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!...ای کسانی که ایمان آورده اید,بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید, نمی خواهید بیاندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید, اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!
...ای کسانی که ایمان آورده اید,بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید, نمی خواهید بیاندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید, اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!
نمی فهمم که هیچ ............... حالم هم بد میشه ............
داستان ازاین قراره که بیش از چهل ساله می نویسم . شعر،قصه ، رمان،مقاله ، تحلیل ، نمایشنامه وحتی سناریو ........... با دوستان زیادیآشنا شدم....... که اون ها هم اینکاره بوده اند. یا حداقل فکر می کردنداین کاره اند.
چیزی که در اکثریت آنها مشترک هست ، یک حس خود بزرگ بینی فجیعه ......... اجازه بدین با چند نمونه این مطلب راروشن کنم.
با خانمی آشنا شدم در دنیای مجازی که قرار است خواننده شود ، یابه اصطلاح خودشقراراستبشود ...........آنهمدرکشور جمهوریاسلامی ............. نه دربیرون از این مملکت .
باچنان ادا واطواری با مخاطبانش برخورد می کند . که اگر کسینداند تصورمی کنند . خانم ها گوگوش ومهستی وهایده و پری زنگنه ودلکش و ....از نوع ایرانی و سلندیون ، ویتنی هوستون ، مدونا وادل ازنوع جهانی اش همه کور خوانده اند و الانجهان درانتظار ظهور اوهستند .................. بعد ازاینکه صدایش را شنیدم.حداقل ده ایراد ساختاری ومادر زادی در آن یافتم.
جالب آن که جوانان رشید وبرومند بسیاری را دور وبرش دیدم که قربان صدقه چشم وابروی زیباش میرفتند. و نه صدالبته صداش .........
کلمه ای حتی به کنایه ازصدای او نمی گفتند. دردل گفتم صد رحمت به روباه داستان کتابهای درسی ابتدایی مان ....
نمی دونم چرا بی جهت به یاد این ضرب المثل قدیمی افتادم ، کهمیگوید : افاده ها طبق ،طبق .........
درنمونه ای جالب تر، دوستی داشتم که می دانستم نویسنده ومترجم است اما هیچیک ازآثارش را ندیده بودم ........ وقتی به اونگاه می کردم. همینگوی و دوما و برشت و هانس کریسین آندرسن برایم تداعی می شد. وقتی با اوحرف می زدم ، توگویی شاهکارهایش همه جهان ادبیات را درنوردیده وبر تارک آثاری چون جنگ وصلح، بینوایان ، ابله ، مادام بوواری و ..... نشسته است . ازاوخواستم درمورد آخرینشاهکارش سخنبگوید. جرعه ای از قهوه سیاه وتلخ ش را بزور قورت داد و گفت: قصه ای کوتاه برای مجله( ک ب) نوشته ام................. بیش از یک ماه نوشتنش زمان برده است. دستدر کیفش که چه عرض کنم !!!!!! ( کیسه ای دوخته شده ازچتاییکه باهاش پشت بام هارا قیرگونی می کنند.) کرد و کاغذی درآورد وبدستمنداد . هرچه خواندم نفهمیدم . پرسیدم ..... دقیقتا" اینرا درمدت یک ماه نوشته ای؟!!!!!!!!!!!
ازتعجبم خوشحال شد وگفت :سر دبیر فشارمی آورد که زود تحویلش دهم ...دل پیچه ام مهلتمنداد بنشینم.عذرخواهی کردم و خود را به آرامشگاه رساندم تا رفع مشکل کنم.............. در حالیکه نفسی به راحتی از دفع بلا می کشیدم ، به خاطر آوردمسرتا ته نوشتن یا ترجمه هریک از چند صد قصه کودکی که نوشته ام بیش از نیم روز از خلق سوژهتا ویرایش نهایی زمان نبرده است .............. آنجا بود که فهمیدم یک جای کارایراد دارهو هیچ چیزمن به نویسنده ها نمی خورد ...... چون ازقهوه تلخ حال به همزن خوشم نمی اید و گونی را هم برای پشت بام آسفالت کردن استفاده می کنم. و قصههام یک ماه طول نمیکشد نوشته شوند .......
یاد یک شب منزل جناب آقای دکتر پیترگلدماین سفیر محترم سویس دعوت داشتم ، چهار پنج میهمان محترم دیگرهم ازجمله استادمحمود دولت آبادی عزیز ، جنابجواد مجابی گرانمایه ، خانم لاهیجی و ......... هم جزو حاضرین بودند .......... جوانی آرام وسر بزیرهم درآن میان بود که درطول میهمانی فهمیدم محمدرضا بایرامی است ....... با او بهگفتگو نشستم و دانستم نویسنده است و کتابش کوه مرا صدا زد، جوایز ارزنده خرس طلایی ، کبرای آبی و نیز کتاب سال سوییس را از آن خود کرده است . هرچه به ایشان اصرار کردندنه قهوه سیاه تلخ خورد و نه کیف چرمی ساده اش را ازخود دور نمود .متین و فروتنانه .........نمی دونم با این مشخصات اومی تواند نویسنده باشد ، ........ یا نه .............
روزی دیگر سوار برتاکسی ازشریعتی وارد میردامادشدیم همان ابتدا خیابان راننده مسافری را سوار کرد . کههنوز نه نشسته روی صندلی شروعکرد به وراجی درمورد تلویزیون وسینما و به هزار ادا و اطوارحالی حاضرین کرد که هنرپیشه است. هرچه به مغز درمانده ام فشارآوردم .نشناختمش .اما یکی ازمسافران گفت. او را د رصحنه ای از سریالی درپیتیکه معمولا ماه رمضاناز صداو سیمای پخش می شود دیده است.
طرف که بالاخره موفق شده بود حقانیت خود درهنرپیشه بودن را به اثباترساند. شروع کرد گُ.... مال کردن فیلم های به زعم خود در پیتی هالیوودی وحسابیبه خدمت هنرمندان بی هنرآن دیار رسید و بعنوانشاهد هم نامی ازبرد پیت برد وگفت این یکی اونقدرضایع بوده که خودشون اسمش را گذاشتن برد پیت و باخنده ای دل نه ...... شین ...... گفت فارسی اش می شود"برود درپیت" و اعلام کرد بزودی فیلمی خواهد ساخت که همه جوایز اکسار رادرو خواهدکرد. دل پپچه امانم را بریده بود بنایی را از دوردیدم از راننده خواستم من را پیاده کند.
یا ایهالناسطرفبرای خودش عظمتی استدرهنر و ادبیات وفرهنگ و دانش و صنعت .......اینقدر
گنده گ....... ی نمی کنه. که شما هامی کنید ، دست برداریم ازاین همه ادا اطوار ،............به آنکه می پرستیدضرب المثل های زیر را برای منو تو نوشته اند. نه خران وگاوان
بیاییم دست برداریم ازاین ادا اطوار ها ، خود را مضحکه دیگراننکنیم. خدا وکیلیزشته .....
1.من خیلی ها رو می شناسم که خیلی به خودشون میرسن....
2.من خیلی ها رو دیدمکه حتیبه سایه شون همنمیرسن ...چه برسه به خودشون برسن
3.من به خودم میرسماما نه زیاد
4.بعضیها بیشتر به سگشون میرسن تا به خودشون ....مثل سالی توی شبکه من و تو
5.بعضیهابه خودشون که میرسن هیچ ازخودشون هم میگذرن..... به اینها میگن از خود گذشته
6.یکی رومی شناختم باخودش مسابقه دو داد ، دوم شد .نمی دونم بالاخره به خودش به خودش نرسید ،....... یا خودش ازخودش جلو زد....... تشخیص رسیدن یا نرسیدن به خودش با شما....من سر در نیاوردم
7.گاهی آدم ها برای نرسیدن به خودشون بیشتر تلاش می کنند. چون اگر برسند می فهمن برعکس آنچه فکر می کردند ....... هیچی نیستن وخیلی سخت با این واقعیت روبرو شدن
میدونم .... متوجه هم هستم ..... همه شش جمله اول را به عمد به طنز گفتم. تا جمله هفتم را که از خیلی هاموناز شنیدنشآزرده می شیم را تلطیف شده بگویم
این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام .
و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است.
به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.