حالم بد می شه

نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟


آمار مطالب

کل مطالب : 371
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 26
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 1570
بازدید سال : 7336
بازدید کلی : 176644

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 1570
بازدید کل : 176644
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی
تاریخ : چهار شنبه 20 دی 1391
نظرات

 

حالم بد می شه

 

 

*****************

 

 

یه چیزایی رو نمی فهمم ،.........

 

  یه چیزایی را درست که درک نمی کنم..... و...ای کسانی که ایمان آورده اید,بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید, نمی خواهید بیاندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید, اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!...ای کسانی که ایمان آورده اید,بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید, نمی خواهید بیاندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید, اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!

 

...ای کسانی که ایمان آورده اید,بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید, نمی خواهید بیاندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید, اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!

 

نمی فهمم که هیچ ............... حالم هم بد میشه ............

 داستان ازاین قراره که بیش از چهل ساله می نویسم . شعر،  قصه ، رمان،  مقاله ، تحلیل ، نمایشنامه وحتی سناریو ........... با دوستان زیادی  آشنا شدم....... که اون ها هم اینکاره بوده اند. یا حداقل فکر می کردند  این کاره اند.

چیزی که در اکثریت آنها مشترک هست ، یک حس خود بزرگ بینی فجیعه ......... اجازه بدین با چند نمونه این مطلب را  روشن کنم.

 با خانمی آشنا شدم در دنیای مجازی که قرار است خواننده شود ، یابه اصطلاح خودش  قراراست  بشود ...........آنهم  درکشور جمهوری  اسلامی ............. نه دربیرون از این مملکت .

 باچنان ادا واطواری با مخاطبانش برخورد می کند . که اگر کسی  نداند تصورمی کنند . خانم ها گوگوش ومهستی وهایده و پری زنگنه ودلکش و ....از نوع ایرانی  و سلندیون ، ویتنی هوستون ، مدونا وادل ازنوع جهانی اش همه کور خوانده اند و الان  جهان درانتظار ظهور اوهستند .................. بعد  ازاینکه  صدایش  را شنیدم.  حداقل ده ایراد ساختاری ومادر زادی در آن یافتم.

جالب آن که جوانان رشید وبرومند بسیاری را دور وبرش دیدم که قربان صدقه چشم وابروی زیباش میرفتند. و نه صدالبته صداش .........

کلمه ای حتی به کنایه ازصدای او نمی گفتند. دردل گفتم صد رحمت به روباه داستان کتابهای درسی ابتدایی مان ....

نمی دونم چرا بی جهت به یاد این ضرب المثل قدیمی افتادم ، که  میگوید : افاده ها طبق ،طبق .........

درنمونه ای جالب تر، دوستی داشتم که می دانستم نویسنده ومترجم است اما هیچیک ازآثارش را ندیده بودم ........ وقتی به اونگاه می کردم. همینگوی و دوما و برشت و هانس کریسین آندرسن برایم تداعی می شد. وقتی با اوحرف می زدم  ، توگویی شاهکارهایش همه جهان ادبیات را درنوردیده وبر تارک آثاری چون جنگ وصلح  ، بینوایان ، ابله ، مادام بوواری و ..... نشسته است . ازاوخواستم درمورد آخرین  شاهکارش سخن  بگوید. جرعه ای از قهوه سیاه وتلخ ش را بزور قورت داد و گفت: قصه ای کوتاه برای مجله( ک ب) نوشته ام  ................. بیش از یک ماه نوشتنش زمان برده است.  دست  در کیفش  که چه عرض کنم !!!!!! ( کیسه ای دوخته شده ازچتایی   که باهاش پشت بام هارا قیرگونی می کنند.) کرد و کاغذی درآورد وبدست  من  داد . هرچه خواندم نفهمیدم . پرسیدم ..... دقیقتا" اینرا درمدت یک ماه نوشته ای؟!!!!!!!!!!!

ازتعجبم خوشحال شد وگفت :  سر دبیر فشارمی آورد که زود تحویلش دهم ...دل پیچه ام مهلتم  نداد بنشینم.عذرخواهی کردم و خود را به آرامشگاه رساندم تا رفع مشکل کنم.............. در حالیکه نفسی به راحتی از دفع بلا می کشیدم ، به خاطر آوردم  سرتا ته نوشتن یا ترجمه هریک از چند صد قصه کودکی که نوشته ام بیش از نیم روز از خلق سوژه  تا ویرایش نهایی زمان نبرده است .............. آنجا بود که فهمیدم یک جای کارایراد داره  و هیچ چیزمن به نویسنده ها نمی خورد ...... چون ازقهوه تلخ حال به همزن خوشم نمی اید و گونی را هم برای پشت بام آسفالت کردن استفاده می کنم. و قصههام یک ماه طول نمیکشد نوشته شوند .......

یاد یک شب منزل جناب آقای دکتر پیترگلدماین سفیر محترم سویس دعوت داشتم ، چهار پنج میهمان محترم دیگرهم ازجمله استاد  محمود دولت آبادی عزیز ، جناب  جواد مجابی گرانمایه  ، خانم لاهیجی و ......... هم جزو  حاضرین بودند  .......... جوانی آرام وسر بزیر  هم درآن میان بود که درطول میهمانی فهمیدم محمدرضا بایرامی است ....... با او به  گفتگو نشستم و دانستم نویسنده است و کتابش کوه مرا صدا زد،  جوایز ارزنده خرس طلایی ، کبرای آبی و نیز کتاب سال سوییس را از آن خود کرده است . هرچه به ایشان اصرار کردند  نه قهوه سیاه تلخ خورد و نه کیف چرمی ساده اش را ازخود دور نمود .متین و فروتنانه .........  نمی دونم با این مشخصات اومی تواند نویسنده باشد ، ........ یا نه .............

روزی دیگر سوار بر  تاکسی ازشریعتی وارد میرداماد  شدیم همان ابتدا خیابان راننده مسافری را سوار کرد . که  هنوز نه نشسته روی صندلی شروع  کرد به وراجی درمورد تلویزیون وسینما و به هزار ادا و اطوارحالی حاضرین کرد که  هنرپیشه است. هرچه به مغز درمانده ام فشارآوردم .نشناختمش .اما یکی ازمسافران گفت. او را د رصحنه ای از سریالی درپیتی  که معمولا ماه رمضان  از صداو سیمای پخش می شود دیده است.

طرف که بالاخره موفق شده بود حقانیت خود درهنرپیشه بودن را به اثبات  رساند. شروع کرد گُ.... مال کردن فیلم های به زعم خود در پیتی هالیوودی وحسابی  به خدمت هنرمندان بی هنرآن دیار رسید و بعنوان  شاهد هم نامی ازبرد پیت برد وگفت این یکی اونقدرضایع بوده که خودشون اسمش را گذاشتن برد پیت و با  خنده ای دل نه ...... شین ......   گفت فارسی اش می شود  "برود درپیت" و اعلام کرد بزودی فیلمی خواهد ساخت که همه جوایز اکسار را  درو خواهد  کرد. دل پپچه امانم را بریده بود بنایی  را از دور  دیدم از راننده خواستم من را پیاده کند.

یا ایهالناس  طرف  برای خودش عظمتی است  درهنر و ادبیات و  فرهنگ و دانش و صنعت .......اینقدر

گنده گ....... ی نمی کنه. که شما ها  می کنید ، دست برداریم ازاین همه ادا اطوار ،............  به آنکه می پرستید  ضرب المثل های زیر را برای من  و تو نوشته اند. نه خران و  گاوان

·        مشک آن  است که خود ببوید....نه آنکه عطاربگویید

·        درخت  هرچه پربارترافتاده تر

·        آن یکی می‌گفت اشتر را که هی

           از کجا می‌آیی ای فرخنده‌پی

           گفت: از حمام گرم کوی تو

           گفت: خود پیداست از زانوی تو.

          بیاییم دست برداریم ازاین ادا اطوار ها ، خود را مضحکه دیگران  نکنیم. خدا وکیلی  زشته .....


 

1.     من خیلی ها رو می شناسم که خیلی به خودشون میرسن....

2.     من خیلی ها رو دیدم که حتیبه سایه شون هم نمیرسن ...چه برسه به خودشون برسن

3.     من به خودم میرسم اما نه زیاد

4.     بعضیها بیشتر به سگشون میرسن تا به خودشون ....مثل سالی توی شبکه من و تو

5.     بعضیها به خودشون که میرسن هیچ ازخودشون هم میگذرن..... به اینها میگن از خود گذشته

6.     یکی رو می شناختم باخودش مسابقه دو داد ، دوم شد .نمی دونم بالاخره به خودش به خودش نرسید ،....... یا خودش ازخودش جلو زد....... تشخیص رسیدن یا نرسیدن به خودش با شما....من سر در نیاوردم

7.     گاهی آدم ها برای نرسیدن به خودشون بیشتر تلاش می کنند. چون اگر برسند می فهمن برعکس آنچه فکر می کردند ....... هیچی نیستن وخیلی سخت با این واقعیت روبرو شدن

 

میدونم .... متوجه هم هستم ..... همه شش جمله اول را به عمد به طنز گفتم. تا جمله هفتم را که از خیلی هامون از شنیدنش آزرده می شیم را تلطیف شده بگویم

 


تعداد بازدید از این مطلب: 359
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








رادیو اینترنتی صدای  ایران

این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام . و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است. به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود